لحظه لحظه هاتون شکلاتی
|
يكي دو هفته پيش يه دختر بچه ي كوچولو رو ديدم كه دست باباشو گرفته بود و با هم راه ميرفتن. شب بود. دختر كوچولو لباس مدرسه تنش بود. صورتش غمگين بود. نميدونم چه مشكلي داشت ولي يه غم بزرگ تو نگاهش بود.
تصويرش از ذهنم بيرون نميره... كاش حداقل نقاشيم خوب بود.
امروز توي تاكسي يه پسر كوچولو توي بغل مامانش نشسته بود. مامانش هر چند ثانيه يه بار بوسش ميكرد. پسر كوچولو هم همش ميخنديد و ورجه وورجه ميكرد.
ميدونم كه تصوير اين پسر كوچولو هم از يادم نميره هيچوقت...
+ خدايا هيچ بچه اي غمگين نباشه...
++ خدايا من و آقا شكلات انقد دعوا نكنيم
+++ يه كرم كارامل خوشـــمــــزه اي درست كردم خيلي خوووب بود
نظرات شما عزیزان: